سفارش تبلیغ
صبا ویژن


























مدیحه سرای بیتانه

 

تشنه ام تشنه ولی آب گوارایم نیست

بین این قوم کسی تشنه ی آقایم نیست

هیچ کس نیست که سرگرم تماشایم نیست

نفسم مانده و جانی به سر و پایم نیست

 

 

من که شرمنده ام ای تشنه به اندازه ی شهر

چشم بر راه توام بر سر ِ دروازه یِ شهر

 

 

یک نفر بودم و یک شهر مرا زخم زدند

یک تن امّا همه از رسم و وفا زخم زدند

بی کس ام دیده ولی در همه جا زخم زدند

سنگ آورده و از بام و هوا زخم زدند

 

 

زخم بر من زده و کرده تماشا کوفه

امتحان کرده نوک نیزه ی خود را کوفه

 

 

تیری آماده شد و با بدنم تمرین کرد

تیغه ای ساخته شد، روی تنم تمرین کرد

پنجه ای سرزده با پیروهنم تمرین کرد

سنگ انداز ببین با دهنم تمرین کرد

 

 

خواستم تا بپرم از بدنم بال افتاد

کارم آخر به تهِ گودی گودال افتاد

 

 

آنکه دیروز نظر بر نظرم می انداخت

دیدی امروز چه خون بر جگرم می انداخت

چوب آتش زده از دور و برم می انداخت

شاخه ی شعله ور و نخل سرم می انداخت

 

 

دست من بند زده، موی مرا می سوزاند

دستگرمی سر ِگیسوی مرا می سوزاند

 

 

وای اگر یک نفر اینجا تک و تنها گردد

آنقدر داغ ببیند که قدش تا گردد

بعد، از دشنه و سر نیزه محیّا گردد

آنقدر زخم زنندش که معمّا گردد

 

 

به سرم آمده و باز همان خواهد شد

رسم این است و سرم سهم سنان خواهد شد

 

 

رسم این است که اوّل پر او می ریزند

بعد از او دور و بر پیکر او می ریزند

بعد با خنجر خود بر سر او می ریزند

بعد از آن هم به سر خواهر او می ریزند

 

 

آخرش هم همه بر روی تنش می کوبند

نعل تازه زده و بر بدنش می کوبند

 



درباره : شب اول محرم مسلم ع ,
بازدید : 21

تاریخ : دوشنبه 13 آذر 1391 زمان : 9:27 | نویسنده : خادم الزهرا (س) | لینک ثابت

یا مسلم ابن عقیل (ع) تشنه ام تشنه ولی آب گوارایم نیست بین این قوم کسی تشنه ی آقایم نیست هیچ

 

       یا مسلم ابن عقیل (ع)

تشنه ام تشنه ولی آب گوارایم نیست

بین این قوم کسی تشنه ی آقایم نیست

هیچ کس نیست که سرگرم تماشایم نیست

نفسم مانده و جانی به سر و پایم نیست

 

 

من که شرمنده ام ای تشنه به اندازه ی شهر

چشم بر راه توام بر سر ِ دروازه یِ شهر

 

 

یک نفر بودم و یک شهر مرا زخم زدند

یک تن امّا همه از رسم و وفا زخم زدند

بی کس ام دیده ولی در همه جا زخم زدند

سنگ آورده و از بام و هوا زخم زدند

 

 

زخم بر من زده و کرده تماشا کوفه

امتحان کرده نوک نیزه ی خود را کوفه

 

 

تیری آماده شد و با بدنم تمرین کرد

تیغه ای ساخته شد، روی تنم تمرین کرد

پنجه ای سرزده با پیروهنم تمرین کرد

سنگ انداز ببین با دهنم تمرین کرد

 

 

خواستم تا بپرم از بدنم بال افتاد

کارم آخر به تهِ گودی گودال افتاد

 

 

آنکه دیروز نظر بر نظرم می انداخت

دیدی امروز چه خون بر جگرم می انداخت

چوب آتش زده از دور و برم می انداخت

شاخه ی شعله ور و نخل سرم می انداخت

 

 

دست من بند زده، موی مرا میسوزاند

دستگرمی سر ِگیسوی مرا میسوزاند

 

 

وای اگر یک نفر اینجا تک و تنها گردد

آنقدر داغ ببیند که قدش تا گردد

بعد، از دشنه و سر نیزه محیّا گردد

آنقدر زخم زنندش که معمّا گردد

 

 

به سرم آمده و باز همان خواهد شد

رسم این است و سرم سهم سنان خواهد شد

 

 

رسم این است که اوّل پر او می ریزند

بعد از او دور و بر پیکر او می ریزند

بعد با خنجر خود بر سر او می ریزند

بعد از آن هم به سر خواهر او می ریزند

 

 

آخرش هم همه بر روی تنش می کوبند

نعل تازه زده و بر بدنش می کوبند

(حسن لطفی)

 



درباره : شب اول محرم مسلم ع ,
بازدید : 12


نوشته شده در جمعه 91 بهمن 13ساعت ساعت 1:49 عصر توسط علی بیتانه| نظر بدهید

 
 

در عالم خلقت همه موجودات

مشغول ستایش اند حتی ذرات

از بعد ثنای حق ادا می سازند

بر سید انبیا محمد صلوات


 

تا باز شود زدوست قفل حسنات

تا راه بری به سوی کشتی نجات

گلشن دل و دیده کن زاسم اعظم

پیوسته فرست بر محمد صلوات


 

از راه خدا دیده ودل یک سو کن

حق را طلب و به جانب حق رو کن

دم زن ز علی وآل او تا هستی

با نام محمد نفست خوشبو کن


 

هنگام نزول رحمت بی حد شد

این وارث فیض سرمدی ممتد شد

آرام مباش وختم کن یک صلوات

میلاد امام صادق و احمد شد






نوشته شده در جمعه 91 بهمن 13ساعت ساعت 12:38 عصر توسط علی بیتانه| نظر بدهید

 

جوانی با چاقو وارد مسجد شد و گفت :

بین شما کسی هست که مسلمان باشد ؟

همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکمفرما شد ، بالاخره پیرمردی با ریش سفید از جا برخواست و گفت :

آری من مسلمانم.

جوان به پیرمرد نگاهی کرد و گفت با من بیا ،

پیرمرد بدنبال جوان براه افتاد و با هم چند قدمی از مسجد دور شدند ، جوان با اشاره به گله گوسفندان به پیرمرد گفت که میخواهد تمام آنها را قربانی کند و بین فقرا پخش کند و به کمک احتیاج دارد .

پیرمرد و جوان مشغول قربانی کردن گوسفندان شدند و پس از مدتی پیرمرد خسته شد و به جوان گفت که به مسجد بازگردد و شخص دیگری را برای کمک با خود بیاورد.

جوان با چاقوی خون آلود به مسجد بازگشت و باز پرسید :

آیا مسلمان دیگری در بین شما هست ؟

افراد حاضر در مسجد که گمان کردند جوان پیرمرد را بقتل رسانده نگاهشان را به پیش نماز مسجد دوختند .

پیش نماز رو به جمعیت کرد و گفت :

چرا نگاه میکنید ، به عیسی مسیح قسم که با چند رکعت نماز خواندن کسی مسلمان نمیشود ...




نوشته شده در جمعه 91 بهمن 13ساعت ساعت 12:22 عصر توسط علی بیتانه| نظر بدهید

 

حکایت میکنند که روزی مردی ثروتمند سبدی بزرگ را پر از گردو کرد، آن را پشت اسب گذاشت و وارد بازار دهکده شد، سپس سبد را روی زمین گذاشت و به مردم گفت این سبد گردو را هدیه میدهم به مردم این دهکده، فقط در صف بایستید و هر کدام یک گردو بردارید. به اندازه تعداد اهالی، گردو در این سبد است و به همه می‌رسد."

مرد ثروتمند این را گفت و رفت. مردم دهکده پشت سر هم صف ایستادند و یکی‌یکی از داخل سبد گردو برداشتند. پسربچه باهوشی هم در صف ایستاد. اما وقتی نوبتش رسید در کنار سبد ایستاد و نوبتش را به نفر بعدی داد. به این ترتیب هر کسی یک گردو برمی‌داشت و پی کار خود می‌رفت. مردی که خیلی احساس زرنگی می‌کرد با خود گفت: "نوبت من که رسید دو تا گردو برمی‌دارم و فرار می‌کنم. در نتیجه به این پسر باهوش چیزی نمی‌رسد."

او چنین کرد و دو گردو برداشت و در لابه‌لای جمعیت گم شد. سرانجام وقتی همه گردوهایشان را گرفتند و رفتند، پسرک با لبخند سبد را از روی زمین برداشت و بر دوش خود گذاشت و گفت: "من از همان اول گردو نمی‌خواستم این سبد ارزشی بسیار بیشتر از همه گردوها دارد." این را گفت و با خوشحالی راهی منزل خود شد.
 
خیلی‌ها دلشان به گردوبازی خوش است و از این غافلند که آنچه گرانبهاست و ارزش بسیار بیشتری دارد سبدی است که این گردوها در آن جمع شده‌اند. خیلی‌ها قدر خانواده و همسر و فرزند خود را نمی‌دانند و دایم با آنها کلنجار می‌روند و از این نکته طلایی غافلند که این سبدی که این افراد را گرد هم و به اسم خانواده جمع کرده ارزشی به مراتب بیشتراز لجاجت‌ها و جدل‌های افراد خانواده دارد. خیلی‌ها وقتی در شرکت یا موسسه‌ای کار می‌کنند سعی دارند تک‌خوری کنند و در حق بقیه نفرات مجموعه ظلم روا دارند و فقط سهم بیشتری به دست آورند. آنها از این نکته ظریف غافلند که تیمی که در قالب شرکت، آنها را گرد هم جمع کرده مانند سبدی است که گردوها را در خود نگه می‌دارد و حفظ این سبد و تیم به مراتب بیشتر از چند گردوی اضافه است.
 
بسیاری اوقات در زندگی گردوها آنقدر انسان را به خود سرگرم می‌کنند که فرد اصلا متوجه نمی‌شود به خاطر لجاجت و یا یکدندگی و کله‌شقی و تعصب و خودخواهی فردی و گروهی در حال از دست دادن سبد نگهدارنده گردوهاست و وقتی سبد از هم می‌پاشد و گردوها روی زمین ولو می‌شوند و هر کدام به سویی می‌روند، تازه می‌فهمند که نقش سبد در این میان چقدر تعیین‌کننده بوده است.
 
بیایید در هر جمعی که هستیم سبد و تور نگهدارنده اصلی را ببینیم و آن را قدر نهیم و نگذاریم تار و پود سبد ضعیف شود. چرا که وقتی این تور نگهدارنده از هم بپاشد دیگر هیچ چیزی در جای خود بند نخواهدشد   و به هیچ‌کس سهم شایسته و درخورش نخواهد رسید. دیگر فرصت‌ها برابر در اختیار کسی قرار نخواهد گرفت و آرامش و قراری که در یک چهارچوب محکم و استوار قابل حصول است به دست نخواهد آمد.

 



نوشته شده در جمعه 91 بهمن 13ساعت ساعت 12:15 عصر توسط علی بیتانه| نظر بدهید

                         مردى گفت: یا رسول اللَّه مرا نصیحتى کنید که خداوندم به آن سود بخشد. فرمود:
بسیار یاد مرگ کن که محبت دنیا را از دلت ببرد. شکر خدا کن تا بر نعمتت بیفزاید. بسیار دعا کن چه از وقت استجابت خبر ندارى. از ستم بپرهیز که در قرآن آمده: «خداوند ستمدیدگان را نصرت دهد. مردم، ستمگرى شما تنها به زیان خودتان است» (یونس: 23)، از مکر و خدعه حذر کن که خداوند فرموده: «مکر و توطئه ناروا دامنگیر کسى جز صاحبش نشود.» (فاطر: 43).
                                                              ***

(6) چهار خصلت در هر که باشد در نور بزرگ خداوند است:
الف- سپرش در برابر گناه، شهادت به یگانگى خدا و رسالت من باشد (در وقت معصیت ایمان محکم سد راهش گردد).
ب- گفتارش در هنگام مصیبت انا للَّه و انا الیه راجعون.
ج- هنگام نعمت الحمد للَّه.
د- و هنگام گناه استغفر اللَّه و اتوب الیه باشد (یعنى نه مصیبت او را از پا در آورد- چون مى‏داند هر چه هست از آن خداست، مى‏دهد و مى‏گیرد- نه نعمت موجب طغیانش گردد چون خود. را مالک نداند، و نه گناه رابطه‏اش را با خدا قطع کند که با توبه آلودگى را مى‏زداید).
هر که چهار خصلت دارد از چهار نعمت محروم نگردد: هر که حالت استغفار دارد، ازآمرزش محروم نشود؛ هر که طبع شاکر دارد، از فزونى نعمت بى‏بهره نگردد؛ هر که خصلت توبه دارد از قبول  ان محروم نشود؛ و هر که حال دعا دارد از اجابت بى‏نصیب نماند

                                                                ***

 شخصى از پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله تقاضاى نصیحت کرد، حضرت فرمود: چیزى را شریک خدا قرار مده گر چه ترا به آتش کشند و شکنجه دهند، جز اینکه (از روى تقیه) سخنى بر زبان رانى و دلت به ایمان محکم باشد.  فرمان پدر و مادر را اطاعت کن و به آنها احسان کن چه زنده و چه مرده، اگر از تو خواستند که از مال و عیالت دست بشوئى بشوى که این لازمه ایمان است.) نماز واجب را عمدا ترک نکن هر که به عمد نماز واجبى را واگذارد از عهد و پیمان (و امان) الهى خارج است.  از شراب و هر مست‏کننده دیگرى بپرهیز که کلید هر شرى است.
                                                              *** 

 عیسى بن مریم به اصحابش فرمود: خود را محبوب و مقرب درگاه خدا قرار دهید.
پرسیدند به چه وسیله؟ فرمود: بوسیله دشمنى با معصیت‏کاران، خشنودى خدا را با خشم آنان فراهم کنید. پرسیدند: یا روح اللَّه با که بنشینیم؟ فرمود: با کسى که دیدارش شما را بیاد خدا افکند، گفتارش کردارتان را بیفزاید و رفتارش شما را به آخرت تشویق کند.                                                        

                                                               ***

 خداوند بهشت را بر هر زشتگوى بدزبان و بى‏حیایى که آنچه‏
تحف العقول / ترجمه جنتى، متن، ص: 77گوید یا به او گویند پروا ندارد حرام کرده، اگر نسب او را بررسى کنى او را جز فرزند زنا یا تخم شیطان نیابى.
 پرسیدند مگر در میان مردم هم شیطان هست؟ فرمود: آرى مگر قرآن نخوانده‏اى که خدا به شیطان مى‏فرماید: «با آنها یعنى پیروانت در مال و اولاد شرکت کن.» (اسراء: 64).
                                                              ***

(8) فردا در صحنه قیامت آن کس از همه به من نزدیکتر است که از همه راستگوتر، امانتدارتر، پیمان نگه‏دارتر، خوش‏اخلاقتر و به مردم نزدیکتر باشد.

(9) چون نابکار را مدح و ستایش کنند عرش بلرزه آید و پروردگار غضب کند.

(10) مردى پرسید: دور اندیشى و محکم کارى چیست؟ فرمود: با صاحب نظر مشورت کردن و رأیش را گردن نهادن.

(11) روزى فرمود: مردم، رقوب (بى‏فرزند) کیست؟ گفتند: آن که بمیرد و فرزندى به یادگار نگذارد. فرمود: نه، «رقوب» حقیقى کسى است که بمیرد و فرزندى بیش نفرستاده باشد که مصیبتش را بحساب خدا گذارد، هر چند فرزندان زیادى از خود بجاى نهد. (12) سپس پرسید: صعلوک (بینوا) کیست؟ گفتند: آنکه مال ندارد. فرمود: صعلوک واقعى کسى است که‏

 

تحف العقول / ترجمه جنتى، متن، ص: 81

مالى بیش نفرستاده باشد که بحساب خدا گذارد، گرچه ثروت کلانى از خود بگذارد.
                                                                   ***

 

 

 


 

 


 

 

 

 



نوشته شده در پنج شنبه 91 بهمن 12ساعت ساعت 9:40 صبح توسط علی بیتانه| نظر بدهید
طبقه بندی: سخنام کوتاه از پیغمبر اکرم

طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Night Skin