سفارش تبلیغ
صبا ویژن


























مدیحه سرای بیتانه

 

پند لقمان حکیم به فرزند
 

روزه راه جلوگیرى شهوت

 

اى پسرم! تو از آن روزى که به دنیا آمدى ، پشت به دنیا و رو به آخرت کردى ، و خانه

اى که دارى به طرف آن مى روى نزدیک تر از خانه اى است که از آن دور مى شوى ،

پسرم همواره با علما بنشین ولى با آنان بحث مکن ، که اگر چنین کنى از تعلیم تو دریغ

مى ورزند ، و از دنیا به قدر نیازت استفاده کنید ، و یک باره دنیا را ترک مکن ، وگرنه

سربار جامعه خواهى شد ، و در دنیا آنچنان داخل مشو که به آخرتت ضرر رساند ، آن قدر

روزه بگیر که از شهوتت جلوگیرى کند، و آن قدر روزه مگیر که از نماز بازت دارد، زیرا

نماز نزد خدا محبوبتر از روزه است.
 

دنیا دریایى است عمیق
 

پسرم دنیا دریایى است عمیق، که دانشمندانى بسیار در آن هلاک شدند، و چون چنین

است تو کشتى خود را در این دریا از ایمان بساز، و بادبان آن را از توکل قرار ده، و آذوقه

اى از تقواى خدا در آن ذخیره کن، اگر نجات یافتى، به خاطر رحمت خدا نجات یافته اى و

اگر هلاک شدى به گناهانت هلاک شده ای.
 

زنهار، که به خاطر بدست آوردن چیزهایى غیر از علم و ادب، از به دست آوردن ادب

خسته نشوى ، و اگر در امر دنیا شکست خوردى، هوشیار باش که در امر آخرت مغلوب

نشوى، و بدان اگر در بدست آوردن علم شکست بخورى، در امر آخرتت شکست خورده

اى، و در برنامه زندگیت زمانى براى بدست آوردن علم بگذار، براى اینکه عمر گرانمایه

را هیچ چیز چون ترک علم ضایع نمى کند.
 

و مبادا که هرگز با اشخاص لجوج در افتى، و هرگز با مردى دانشمند جدال مکن، و با

هیچ ستکگرى سازگارى و دوستى مکن، و با هیچ زشتکارى برادرى مکن، و با هیچ

متهمى رفاقت مکن، و علم خود را مانند پولت گنجینه کن، و به هر کس و ناکس عرضه

مدار.
 

از خدا بترس – به خدا امید داشته باش
 

پسرم از خداى عزوجل انچنان بترس که اگر در قیامت نیکى های همه نیکان جن و انس

را داشته باشی باز ترس آن داشته باشی که عذابت کند، و از خدا امید رحمت داشته باش

آنچنان که اگر در روز قیامت تمامی گناهان جن و انس را داشته باشی، باز احتمال و امید

اینکه خدا تو را بیامرزد داشته باشی.
 

پسر گفت: پدر جان چطور چنین چیزی ممکن است، که در عین داشتن چنان ترسی، این

چنین امیدی هم داشته باشم ، و این دو حالت متضاد در یک دل چگونه جمع می شود؟

لقمان گفت: پسرم اگر قلب مؤمن را بیرون آرند، در ان دو نور یافت می شود، نوری برای

ترس و نوری برای امید و اگر آن دو را با مقیاسی بسنجد، برابر هم هستند، هیچ یک از

دیگری حتی به سنگینی یک ذره بیشتر نیست، و کسی که بهخدا ایمان دارد، به گفته او

نیز ایمان دارد، و کسی که به گفته او ایمان داشته باشد، به فرمان او عمل می کند، و

کسی که به فرمان او عمل نکند، گفتار او را تصدیق نکرده ، پس این حالات دل هر یک

گواه دیگری است.
 

کسی که از خدا هراسناک باشد او را دوست هم دارد
 

پس کسی که به راستی ایمان به خدا داشته باشد، برای خدا عمل را خالص و خیرخواهانه

انجام می دهد، و کسی که برای خدا عمل را خالص و خیرخواهانه انجام دهد، براستی

ایمان به خدا دارد، و کسی که خدا را اطاعت می کند، از او هراسناک نیز هست، و کسی

که از خدا هراسناک باشد او را دوست هم دارد، و کسی که او را دوست بدارد، فرمانش را

پیروی می کند، و کسی که پیرو فرمان خدا باشد، مستوجب بهشت و رضوان او می شود،

و کسی که پیروی خشنودی خدا نکند، از غضب او هیچ باکی ندارد، و پناه می بریم به خدا

از غضب او.
 

چند پند دیگر
 

پسرم صد دوست بگیر ، ولی یک دشمن نگیر. فرزندم امانت را بپرداز، تا دنیا و آخرتت

سالم بماند ، و امین باش که خدا خائنان را دوست ندارد، پسرم این طور مباش که به

مردم نشان دهی که از خدا می ترسی، و در قلبت بی پروای او باشی.
 

پسرم مردم قبل از زمان تو برای فرزندان خود ثروت فراوان جمع کردند، و الآن تو می

بینی که نه آنچه جمع کرده بودند مانده است ، و نه آن فرزندان که برایشان آن ثروت را

جمع کردند، آخر مگر نه این است که تو بنده ای اجیر هستی و مأمور شده ای کاری را

انجام دهی ، و وعده ات دادند که در مقابل مزدت بدهند؟ پس عملت را کامل انجام بده، تا

اجرت را کامل دهند.
 

در دنیا مانند گوسفند مباش
 

و در این دنیا چون گوسفندی مباش که در زراعتی سبز و خرم بیفتد و بچرد تا چاق شود.

چون آن حیوان هر چه زودتر چاق شود ، به کارد قصاب نزدیکتر شده است ، ولیکن دنیا

را به منزله پلی بگیر، که بر روی نهری زده باشند، که تو از آن بگذری و رهایش کنی ،

و دیگر تا ابد به سوی ان بر نگردی، پس باید آن را خراب کنی ، نه آنکه تعمیر نمایی،

چون تو مأمور به تعمیر نیستی .
 

در آخرت از چهار چیز سؤال می شوی
 

و بدان که تو به زودی و در فردایی نزدیک وقتی پیش خدای عزوجل بایستی، از چهار

چیز بازخواست خواهی شد ، از جوانی ات که در چه راهی تباه کرده ای، و از عمرت که

در چه فانی اش ساختی، و از اموالت که از کجا آوردی و در کجا مصرف نمودی، پس

خود را آماده کن و جوابی مهیا بساز، و از آنچه از دنیا از کفت رفته غم مخور چون دنیا

دوام و بقا ندارد، پس حواست را جمع کن و سخت در کار خویش بکوش و در دلت

همواره توبه را تجدید کن، و در زمان فراغتت در در عمل شتاب کن قبل از آنکه مرض ها

و بلاها به سوی تو روی آرند و قبل از آنکه ایامت به سر آید و مرگ بین تو خواسته

هایت فاصله اندازد.
 

زنهار از کسالت و بدخلقی
 

پسر جان زنهار از کسالت و بد خلقی و کم صبری، که با داشتن این چند عیب هیچ دوستی

با تو دوام نمی آورد، چون کسی که حسن خلق دارد خوبان او را دوست می دارند، و

بدکاران از او دوری می نمایند.
 

پسر جان! به آنچه خدا قسمت تو کرده قانع باش تا زندگی تو با صفا شود.
 



نوشته شده در شنبه 91 بهمن 14ساعت ساعت 11:36 عصر توسط علی بیتانه| نظر
طبقه بندی: پند های لقمان به فرزندش

مثل هاى زیبای دنیا در قرآن و روایات اسلامى

از آنجا که سرگرمى هاى دنیا و لذائذ مادى و مظاهر فریبنده آن غالباً انسان ها را از درک باطن آن ـ با اینکه چندان پوشیده نیست ـ غافل مى سازد براى هشدار به افراد غافل و بى خبر و حتى به م?منان آگاه مثل هاى مختلفى در قرآن مجید و روایات اسلامى بیان شده که هر یک از دیگرى گویاتر و بیدار کننده تر است از جمله:

1. دنیا به آب بارانى تشبیه شده است که از آسمان نازل مى شود، انبوه گیاهان را پرورش مى دهد و آثار حیات در همه چیز ظاهر مى شود; اما بعد از چند ماه فصل خزان فرا مى رسد; گیاهان زرد و خشکیده، برگ هاى درختان پژمرده و همراه تندباد به هر سو پراکنده مى شوند و آثار حیات برچیده مى شود.

 (وَاضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَیاةِ الدُّنْیَا کَمَآء أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ

نَباتُ الاَْرْضِ فَأَصْبَحَ هَشیماً تَذْرُوهُ الرِّیاحُ وَکانَ اللهُ عَلى کُلِّ شَیْء

مُّقْتَدِراً).(1)

2. دنیا همچون آبگاهى تیره و کدر است و یا همچون چشمه اى گل آلود، آزمایشگاهى است هلاک کننده و نورى است که به زودى غروب مى کند و سایه اى که از بین مى رود و تکیه گاهى که رو به خرابى است:

 (فَإِنَّ الدُّنْیَا رَنِقٌ مَشْرَبُهَا رَدِغٌ مَشْرَعُهَا یُونِقُ مَنْظَرُهَا وَیُوبِقُ مَخْبَرُهَا

غُرُورٌ حَائِلٌ وَضَوْءٌ آفِلٌ وَظِلٌّ زَائِلٌ وَسِنَادٌ مَائِل).(2)

3. دنیا همچون سایه ابرهاست که هرگز پایدار نیست و همچون صحنه هاى دل انگیز خواب هاست ... و مانند عسلى است که مشوب به سم کشنده است:

 «إنَّ الدُّنْیا ظِلُّ الْغَمامِ وَحُلُمُ الْمَنامِ ... وَالْعَسَلُ الْمَشُوبُ بِالسَّمِّ سَلاّبَةُ

النِّعَمِ أکّالَةُ الأُمَمِ جَلاّبَةُ النِّقَمِ».(3)

4. دنیا همانند کمانى است که تیر در چله آن گذارده شده و اهل خود را نشانه گیرى کرده; کمانى که تیرش هرگز خطا نمى‌رود و زخم و جراحتش مداوا نمى‌شود:

 «أَنَّ الدَّهْرَ مُوتِرٌ قَوْسَهُ لاَ تُخْطِئُ سِهَامُهُ وَلاَ تُ?ْسَى جِرَاحُهُ».(4)

دنیا همچون آب شور دریا است که هر قدر انسان از آن بیشتر بنوشد عطشش فزون تر مى شود و سرانجام او را خواهد کشت:

 «مَثَلُ الدُّنْیَا مَثَلُ مَاءِ الْبَحْرِ کُلَّمَا شَرِبَ مِنْهُ الْعَطْشَانُ ازْدَادَ عَطَشاً

حَتَّى یَقْتُلَهُ»

5. دنیا همچون سایه انسان است (که در مقابل او بر زمین گسترده است) هرچه به دنبالش بدود دور مى شود و اگر بایستد مى ایستد و پایدار مى گردد:

 «مَثَلُ الدُّنْیا کَظِلِّکَ إنْ وَقَفْتَ وَقَفَ وَإنْ طَلَبْتَهُ بَعُدَ».(5)

6. دنیاى فریبنده فریبکار همچون زن زیبایى است که هر روز شوهرى برمى گزیند و هر شب او را به قتل مى رساند:

 «اَلا وَإنَّ الدُّنْیا دارُ غَرَّارَة خَدّاعَة تَقْتُلُ فی کُلِّ یَوم بَعْلاً وَتَقْتُلُ فی کُلِّ

لَیْلَة أهْلاً».(6)

7. دنیا همچون مرکب سریع السیرى است که اهلش بر آن سوار شده آنها را با خود مى برد در حالى که در خوابند:

 (أَهْلُ الدُّنْیَا کَرَکْب یُسَارُ بِهِمْ وَهُمْ نِیَامٌ).(7)

8. دنیا همچون لباسى است که از اوّل تا به آخر آن شکافته شده فقط نخى از آن باقى مانده که هر زمان احتمال دارد آن نخ پاره شود و لباس فرو افتد:

 «هذِهِ الدُّنْیا مِثْلُ ثَوْب شُقَّ مِنْ أَوَّلِهِ إلى آخِرِهِ فَیَبْقی مُتَعَلِّقاً بِخَیْط فی

آخِرِهِ یُوشَکُ ذلِکَ الْخَیْطُ أنْ یَنْقَطِعَ».(8)

9. دنیا همچون آب شور دریا است که هر قدر انسان از آن بیشتر بنوشد عطشش فزون تر مى شود و سرانجام او را خواهد کشت:

 «مَثَلُ الدُّنْیَا مَثَلُ مَاءِ الْبَحْرِ کُلَّمَا شَرِبَ مِنْهُ الْعَطْشَانُ ازْدَادَ عَطَشاً

حَتَّى یَقْتُلَهُ».(9)

10. دنیا همچون پل و گذرگاهى است که باید از آن عبور کرد نه اینکه ایستاد و به تعمیر آن پرداخت:

 «قَالَ الْمَسِیحُ لِلْحَوَارِیِّینَ إِنَّمَا الدُّنْیَا قَنْطَرَةٌ فَاعْبُرُوهَا وَلاَ تَعْمُرُوهَا».(10)

11. عمر دنیا در برابر آخرت به قدرى کوتاه است که همانند این است که انگشت در دریایى فرو کنى و بعد بیرون آورى آنچه بر انگشت مى ماند در برابر آن دریا چقدر است؟!

«قال رسول الله: مَا الدُّنْیَا فِی الآْخِرَةِ إِلاَّ مِثْلُ مَا یَجْعَلُ أَحَدُکُمْ إِصْبَعَهُ

فِی الْیَمِّ فَلْیَنْظُرْ بِمَ یَرْجِعُ».(11)

دنیا همچون آبگاهى تیره و کدر است و یا همچون چشمه اى گل آلود، آزمایشگاهى است هلاک کننده و نورى است که به زودى غروب مى کند و سایه اى که از بین مى رود و تکیه گاهى که رو به خرابى است:

 فَإِنَّ الدُّنْیَا رَنِقٌ مَشْرَبُهَا رَدِغٌ مَشْرَعُهَا یُونِقُ مَنْظَرُهَا وَیُوبِقُ مَخْبَرُهَا

غُرُورٌ حَائِلٌ وَضَوْءٌ آفِلٌ وَظِلٌّ زَائِلٌ وَسِنَادٌ مَائِل

12. دنیا همچون سم کشنده است و افرادى که آن را نمى شناسند مى خورند و هلاک مى شوند:

 «إِنَّمَا الدُّنْیَا کَالسَّمِّ یَأْکُلُهُ مَنْ لاَ یَعْرِفُهُ».(12)

13. دنیا همانند دام است که افراد ناآگاه در آن مى افتند و گرفتار مى شوند:

 «إنَّما الدُّنْیا شَرَکٌ وَقَعَ فیهِ مَنْ لایَعْرِفُهُ».(13)

14. دنیا همچون جیفه اى است که گروهى به آن روى آوردند و با خوردن آن رسوا گشته و در دوستى آن توافق کرده اند:

 «أَقْبَلُوا عَلَى جِیفَة قَدِ افْتَضَحُوا بِأَکْلِهَا وَاصْطَلَحُوا عَلَى حُبِّهَا».(14)

15. مثل دنیا مثل سوارى است که براى استراحت و خواب قیلوله در سایه درختى در تابستانى داغ پیاده مى شود و بعد از ساعتى استراحت آن را ترک مى گوید و مى رود:

«إِنَّمَا مَثَلِی وَمَثَلُ الدُّنْیَا کَمَثَلِ رَاکِب مَرَّ لِلْقَیْلُولَةِ فِی ظِلِّ شَجَرَة فِی یَوْمِ

صَیْف ثُمَّ رَاحَ وَتَرَکَهَا».(15)

16. دنیا سراى عبور است نه دار اقامت:

«الدُّنْیَا دَارُ مَمَرّ لاَ دَارُ مَقَر».(16)

17. دنیا دریاى عمیقى است که گروه زیادى در آن غرق و هلاک مى شوند:

«إِنَّ الدُّنْیَا بَحْرٌ عَمِیقٌ قَدْ غَرِقَ فِیهَا عَالَمٌ کَثِیرٌ».(17)

18. دنیا همانند مار خوش خط و خالى است که ظاهرش نرم است و در باطنش سم کشنده است که در آغاز نامه مورد بحث آمده بود.



پی نوشت ها :

1. کهف، آیه 45.

2. نهج البلاغه، خطبه 83.

3. غررالحکم، 2166.

4. نهج البلاغه، خطبه 114.

5. غررالحکم، ص 130، شماره 2214.

6. نهج السعادة، ج 3، ص 174.

7. نهج البلاغه، کلمات قصار، 64.

8. مجموعه ورام، ج 1 ص 148.

9. بحارالانوار، ج 1، ص 152.

10. همان مدرک، ج 14، ص 319، ح 20.

11. بحارالانوار، ج 70، ص 119.

12. همان مدرک، ص 88 .

13. غررالحکم، 2361.

14. نهج البلاغه، خطبه 109.

15. بحارالانوار، ج 70، ص 119، ح 111.

16. نهج البلاغه، کلمات قصار، 133.

17. کافى، ج 1، ص 15، ح 12.

بخش نهج البلاغه تبیان

منبع : کتاب پیام امام امیرالم?منین(علیه السلام) جلد 11 ،آیت الله مکارم شیرازی



نوشته شده در جمعه 91 بهمن 13ساعت ساعت 7:43 عصر توسط علی بیتانه| نظر بدهید

                                          ناتوان ترین مردم کیست؟

اگر از شما بپرسند ناتوان ترین مردمان کدامند چه پاسخی دارید؟ آیا نگاهتان به سمت توان فرد در کسب مال و ثروت میل پیدا می کند یا توانایی را در بر و بازوی افراد می جویید؟ شاید هم نگاهتان به پست و مقام و قدرت افراد باشد. اما اگر پاسخ این پرسش را بخواهید در کلام مولا علی علیه السلام بیابید که فرمود :

 « أَعْجَزُ النَّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ اکْتِسَابِ الاِْخْوَانِ، وَأَعْجَزُ مِنْهُ ، مَنْ ضَیَّعَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ مِنْهُمْ.»

امام(علیه السلام) فرمود: عاجزترین مردم کسى است که از به دست آوردن دوستان عاجز باشد و از او عاجزتر کسى است که دوستانى را که به دست آورده از دست بدهد. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 14).

شک نیست که یکى از مهم ترین سرمایه انسان در زندگى دوستان صمیمى است این سرمایه نه تنها براى یارى کردن انسان در برابر مشکلات، بلکه براى انس گرفتن و از تجربه ها و نظرات آنها بهره گیرى کردن ضرورى است و جالب این که به دست آوردن دوستان خوب کار آسانى است نه همچون به دست آوردن مال است که احتیاج به تلاش و کوشش فراون و گاه نیاز به سرمایه گذارى هاى کلان دارد و نه همچون مقام است که به دست آوردنش نیاز به روابط اجتماعى قوى دارد، بلکه با سرمایه اى که در اختیار هر کس هست به دست مى آید و آن سرمایه گشاده رویى، ادب و حسن معاشرت است. بر همین اساس امام(علیه السلام) مى فرماید: «عاجزترین مردم کسى است که از به دست آوردن دوست عاجز باشد»

 (أَعْجَزُ النَّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ اکْتِسَابِ الاِْخْوَانِ).

حدیث معروفى است از امیر م?منان على(علیه السلام) که خطاب به مردم فرمود:

 «إِنَّکُمْ لَنْ تَسَعُوا النَّاسَ بِأَمْوَالِکُمْ فَسَعُوهُمْ بِطَلاَقَةِ الْوَجْهِ وَحُسْنِ

اللِّقَاءِ فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ(صلى الله علیه وآله) یَقُولُ إِنَّکُمْ لَنْ

تَسَعُوا النَّاسَ بِأَمْوَالِکُمْ فَسَعُوهُمْ بِأَخْلاَقِکُمْ

(اى مردم) شما نمى توانید مردم را با اموال خود راضى نگه دارید، از این رو ایشان را با خوشرویى و رفتار خوب راضى نگه دارید، زیرا من از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) شنیدم که مى فرمود: شما نمى توانید خشنودى مردم را با اموال (محدودتان) به دست آورید بنابراین با اخلاق نیکتان خشنودى آنها را به دست آورید».(1)

مقام دوست بسیار برجسته است تا آنجا که دوزخیان نیز با فریاد خود از او ـ پیش از آنکه از نزدیکان کمک بخواهد ـ سخن مى گویند همان گونه که خداوند در قرآن از آنها چنین خبر داده که مى گویند: امروز نه شفاعت کننده اى داریم نه دوست گرم و پر محبتى

آنگاه امام مى افزاید: «و از او عاجزتر کسى است که دوستانى را که به دست آورده از دست بدهد»

 (وَأَعْجَزُ مِنْهُ مَنْ ضَیَّعَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ مِنْهُمْ).

زیرا ممکن است به دست آوردن چیزى مقدارى زحمت داشته باشد ولى نگه داشتن آن آسان تر است، بنابراین کسى که دوستان خود را با بى مهرى یا بى اعتنایى از دست دهد عاجزتر از کسى است که نتوانسته دوستى به دست آورد.

در اینجا س?الى مطرح است که اگر امام در جمله اول مى فرماید: «از همه مردم عاجزتر کسى است که...» چگونه بعد از آن مى فرماید: «و از او عاجزتر کسى است که دوستانش را از دست دهد» اگر جمله اول عمومیّت دارد، با جمله دوم سازگار نیست.

ولى پاسخ این س?ال روشن است و آن اینکه جمله اول عمومیّت نسبى دارد و عمومیّت نسبى با وجود بعضى از استثناها منافات ندارد و شبیه این تعبیر در کلمات روزانه مردم نیز زیاد است مثلا مردم مى گویند: بدبخت ترین مردم کسى است که آبروى خود را از دست دهد و از او بدبخت تر کسى است که ایمان خود را از دست دهد و هیچ گاه در عرف مردم تناقضى در میان این دو دیده نمى شود.

امام(علیه السلام) فرمود: عاجزترین مردم کسى است که از به دست آوردن دوستان عاجز باشد و از او عاجزتر کسى است که دوستانى را که به دست آورده از دست بدهد

در حدیثى از امام امیر م?منان(علیه السلام) در غررالحکم مى خوانیم: «مَنْ لا صَدیقَ لَهُ لا ذُخْرَ لَهُ کسى که دوست ندارد ذخیره اى ندارد».(2)

امام صادق(علیه السلام) مى فرماید:

«لَقَدْ عَظُمَتْ مَنْزِلَةُ الصَّدِیقِ حَتَّى إِنَّ أَهْلَ النَّارِ یَسْتَغِیثُونَ بِهِ وَیَدْعُونَ بِهِ فِی النَّارِ قَبْلَ

الْقَرِیبِ الْحَمِیمِ قَالَ اللَّهُ مُخْبِراً عَنْهُمْ (فَما لَنا مِنْ شافِعِینَ وَلاَ صَدِیق حَمِیم)

مقام دوست بسیار برجسته است تا آنجا که دوزخیان نیز با فریاد خود از او ـ پیش از آنکه از نزدیکان کمک بخواهد ـ سخن مى گویند همان گونه که خداوند در قرآن از آنها چنین خبر داده که مى گویند: امروز نه شفاعت کننده اى داریم نه دوست گرم و پر محبتى».(3)

اصولاً دوستان خوب بهترین زینت انسانند همان طور که امام صادق(علیه السلام)مى فرماید: «لِکُلِّ شَىْء حِلْیَةٌ وَحِلْیَةُ الرَّجُلِ أوِدّائُهُ

 هرچیزى زینتى دارد و زینت انسان دوستان اوست».(4)

در اهمّیّت دوستان همین بس که از بعضى از بزرگان س?ال شد: آیا برادر بهتر است یا دوست خوب. گفت: برادرى خوب است که دوست انسان باشد.



پی نوشت ها :

(1) بحارالانوار، ج 68، ص 384، ح 22.

(2) غررالحکم، ح 9460.

(3) بحارالانوار، ج 71، ص 176، ح 11.

(4) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 18، ص 112.

بخش نهج البلاغه تبیان

منبع:

کتاب پیام امیر الم?منین،آیت الله مکارم شیرازی



نوشته شده در جمعه 91 بهمن 13ساعت ساعت 6:3 عصر توسط علی بیتانه| نظر بدهید
طبقه بندی: ناتوان ترین مردم جه کسی است

چرا برای اموات ختم قرآن می‌گیریم؟!

ما که زنده ایم ،از قرآن چه بهره‌ای گرفته ایم که می‌خواهیم برای مرده‌ها مجلس ختم قرآن بگیریم و به آنها بهره برسانیم! در مجلس ختم مرده‌ها هم مردم اصلاً گوش به صدای قرآن نمی‌دهند. وقتی اشعار خوانده می‌شود، گوش می‌دهند. دوست دارند یکی چهچه بزند و آنها هم به به بگویند و ثوابش را به روح خُلْد آشیانِ جَنَّت مکان هدیه کنند. ما نسبت به قرآن جفا می‌کنیم و سرانجام چوب آن را می‌خوریم.

تدبر

فهم قرآن بهتر از ختم قرآن

( أ فَلا یتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أمْ عَلی قُلُوبٍ أقْفالُها ) ؛

«مگر این دلها بسته است که قرآن راهی برای نفوذ در آنها نمی‌یابد.»

ده بار و صد بار هم که ختم قرآن کنید از قرآن بی خبرید. یک آیه را بگیرید و روی آن تکیه کنید و در دل بنشانید و در عمل پیاده کنید، از ده ختم قرآن نافع تر است. شما که زنده اید، از قرآن چه بهره‌ای گرفته اید که می‌خواهید برای مرده‌ها مجلس ختم قرآن بگیرید و به آنها بهره برسانید! در مجلس ختم مرده‌ها هم مردم اصلاً گوش به صدای قرآن نمی‌دهند.

وقتی اشعار خوانده می‌شود، گوش می‌دهند. دوست دارند یکی چهچه بزند و آنها هم به به بگویند و ثوابش را به روح خُلْد آشیانِ جَنَّت مکان هدیه کنند. ما نسبت به قرآن جفا می‌کنیم و سرانجام چوب آن را می‌خوریم.


یاران؛ به هوش باشید!

(‌... فَإنَّما یبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ...‌) ؛

می‌گوید: به هوش باشید که دارید از خودتان مایه می‌گذارید و سعادت ابدی را از دست می‌دهید! شرف و عزّت انسانی خود را به پای جمادات و نباتات و حیوانات می‌ریزید! شما مرده پرستی می‌کنید دائماً این جمادات مرده را تر و خشک می‌کنید! مگر این خانه و ساختمانتان جماد نیست؟! مگر این ماشین و فرش و لباس و دکورهای زندگیتان جماد نیست؟! شما یک عمر است که به همین‌ها عشق می ورزید؛ پس خودتان کجایید؟! هیچ به خودتان رسیده اید که من چه کاره ام؟! دیوار خانه را رنگ آمیزی و نقاشی کردید، آیا دیوار خانه‌ی قلبتان نقاشی و رنگ آمیزی نمی‌خواهد؟( صِبْغَةَ اللهِ وَ مَنْ أحْسَنُ مِنَ اللهِ صِبْغَةً ... ) ؛

پس رنگ خدا در جان شما کجاست؟ مرگ بر آن انسانی که شرف و شخصیتش بسته به جمادات باشد.

( قُتِلَ الْإنْسانُ ما أکْفَرَهُ ) ؛

خانه‌ی من زیبا و ویلای من اعلا و ماشین من رهوار است؛

من آنم که رستم بود پهلوان!

خیاط، لباس خوب دوخته و بنّا، خانه‌ی خوب ساخته و نجّار، در و پنجره‌ی خوب درست کرده؛ شما خودت چه هستی و چه کردی؟!

یکی از معیارهای دیگر برای انسانیت، مسئولیت و تکلیف است. می گویند انسان کسی است که احساس تکلیف بکند و بداند مسئول جامعة خویش است

انسان هر چه در این دنیا اضافه کند، از خودش کم کرده است. عمر و بینایی و شنوایی و قوای درّاکه‌ی روحی را از دست داده و یک مشت موجودات فنا پذیر را به دست آورده است!

ثعلبه چه کرد؟! خدا را با گاو و گوسفند و شتر معاوضه کرد!! آیا این معامله، احمقانه نیست؟ صَدَقَ اللهُ الْعَلی الْعَظیمُ؛

تمام دنیا را هم که بگیرد و خدا را از دست بدهد زیان کرده است.

وَ کُلُّ وِجْدانِ حَظٍّ لاثَباتَ لَهُ فَاِنَّ مَعْناهُ فِی التَّحْقیقِ فِقْـدانٌ



هرچه که بقا ندارد وجدان آن در واقع فقدان است! چون نیروهای الهی خود را از دست داده و آن فانی را به دست آورده است؛ پس در واقع وجدان نیست بلکه فقدان است؛ یافتن نیست بلکه باختن است.
آخرت

آبادانی دنیا به چه قیمت؟!

یا عامِراً لِخَرابِ الدَّهْرِ مُجْتَهِداً بِاللهِ هَلْ لِخـَرابِ الدَّهْرِ عُمْرانٌ



«ای کسی که می‌کوشی دنیا را آباد کنی؛ [خانه و ماشین و تجمّلات زندگی‌ات را تازه و نو سازی] تو را به خدا قسم، آیا آنچه را که روزگار ویران می‌کند تو می‌توانی آن را آباد کنی؟!»

روزگار دارد خودت را ویران می‌کند؛ موهای سیاه را سفید؛ صورت زیبا را پرچین و چروک ؛ چشم را نابینا و گوش را ناشنوا کرده است!! او دارد علی الدّوام روی تو کار می‌کند و پایه‌های ساختمان وجودت را در هم می‌ریزد؛ تو داری روی جمادات کار می‌کنی و آنها را می آرایی و آب و رنگ تازه و نو به آنها می‌زنی.



بـِلالُ الشَّیـْبِ فى فـَوْدَیــْکَ* نادی

باَعْلَی الصَّوْتِ: حَی عَلَی الذِّهابِ



این شاعر تشبیه خوبی کرده است: بلالِ م?ذّن بالای مناره می‌رود و فرارسیدن وقت نماز را اعلام می‌کند و می‌گوید: (حَی عَلَی الصَّلَوةْ)؛ «بشتاب به سوی نماز.» این موهای سفید بناگوش ما نیز دمِ گوش ما نشسته و اذان می‌گوید و فرا رسیدن وقت رفتن را اعلام می‌کند و می‌گوید:

(حَی عَلَی الذِّهابِ)؛ «بشتاب برای رفتن و آماده‌ی رفتن باش»


ملاک انسانیت، روح و جان انسان است

یکی از معیارهای دیگر برای انسانیت، مسئولیت و تکلیف است. می گویند انسان کسی است که احساس تکلیف بکند و بداند مسئول جامعة خویش است.

خداوند حکیم قصّه‌ی ثعلبه را برای ما گفته است تا هشدارمان بدهد که: مراقب باشید؛ همچون ثعلبه نشوید که خدا را بفروشید و گاو و گوسفند و شتر بخرید.اَلـْحَذَر؛ اَلـْحَذَر؛ خدا را از دست ندهید که با پول های انباشته ی از راه نا مشروع، خانه و کاخ و برج و بارو بسازید و از دادن مال اندکی به عنوان خمس و زکات، طبق دستور خدا بخل بورزید که فردا به طور مسلّم ـ همانگونه که قرآن فرمود ـ طوق آتشین گردنتان خواهد شد!

عرفای اسلامی کمال انسان را در سیر و سلوک الی الله و رسیدن به لقاءالله می دانند و از نظر فیلسوفان و حکمای اسلامی کمال انسان، یکی در حکمت است و دیگر در عدالت. مقصودشان از عدالت، عدالت اخلاقی است (عدالت اجتماعی تابع عدالت اخلاقی است) یعنی در میان قوا و غرائز انسان تعادل و توازن بر قرار باشد و این قوا و غرائز تحت حکومت قوّة عاقله باشد، یعنی عقل مسلّط بر سائر قوا و غرائز باشد.


روح آدمی انسانیت را خواهد ساخت

انسانیت انسان به روح او است، چون از نظر فلسفی برای ما ثابت شده که شیئیّت شیء به صورت او است. تا آن هست، شیء باقی است و چون از بین رفت، شیء هم از میان خواهد رفت. شکی نیست که قرآن انسان را مرکّب از روح و بدن می داند و آیة فإذا سویته و نفخت فیه من روحی؛ چون او را موزون کردم، از روح خود در او دمیدم. از این آیه و آیات دیگر استفاده می شود که حقیقت روح چیزی غیر از بدن است و تا آن نباشد انسان به وجود نمی آید :



یا خادِمَ الْجِسْمِ کَمْ تَسْعَی لِخِدمَتِهِ فَاَنْتَ بِالنَّفْسِ لا بِالْجِـِــسْمِ اِنْسـانٌ



ای نوکر جان نثار بدن؛ تو که دایم مشغول چاق و چِلّه کردن این بدن هستی؛ گاه زیاد می‌خوری که چاقش کنی، گاه رژیم می‌گیری که لاغرش سازی! این بدنی که چند روز دیگر خوراک مار و مور خواهد بود!! چرا به خودت نمی‌رسی؟! تو آخِر روح و جان نیز داری. ملاک انسانیت تو، روح و جان توست؛ نه این جسم و تن تو! بدن را می آرایی و برای کرم های زیر خاک، خوراک مناسب فراهم می‌کنی! امّا اصلاً خبر از روح بیچاره ات نمی‌گیری که او چه هست و از کجا آمده است و به کجا می‌رود و برنامه‌ی چاق و لاغر کردن آن کدام است؟!!

خلاصه آن که خداوند حکیم قصّه‌ی ثعلبه را برای ما گفته است تا هشدارمان بدهد که: مراقب باشید؛ همچون ثعلبه نشوید که خدا را بفروشید و گاو و گوسفند و شتر بخرید.اَلـْحَذَر؛ اَلـْحَذَر؛ خدا را از دست ندهید که با پول های انباشته ی از راه نا مشروع، خانه و کاخ و برج و بارو بسازید و از دادن مال اندکی به عنوان خمس و زکات، طبق دستور خدا بخل بورزید که فردا به طور مسلّم ـ همانگونه که قرآن فرمود ـ طوق آتشین گردنتان خواهد شد!

( وَ لا یحْسَبَنَّ الَّذِینَ یبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَیطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یوْمَ الْقِیامَةِ ...)(آل عمران / 180)

بخش قرآن تبیان

منبع :

بیانات حجت الاسلام ضیاء آبادی


نوشته شده در جمعه 91 بهمن 13ساعت ساعت 2:23 عصر توسط علی بیتانه| نظر بدهید
طبقه بندی: چرا برای مردگان ختم قران میگیریم

         یا مسلم ابن عقیل (ع)

تشنه ام تشنه ولی آب گوارایم نیست

بین این قوم کسی تشنه ی آقایم نیست

هیچ کس نیست که سرگرم تماشایم نیست

نفسم مانده و جانی به سر و پایم نیست

 

 

من که شرمنده ام ای تشنه به اندازه ی شهر

چشم بر راه توام بر سر ِ دروازه یِ شهر

 

 

یک نفر بودم و یک شهر مرا زخم زدند

یک تن امّا همه از رسم و وفا زخم زدند

بی کس ام دیده ولی در همه جا زخم زدند

سنگ آورده و از بام و هوا زخم زدند

 

 

زخم بر من زده و کرده تماشا کوفه

امتحان کرده نوک نیزه ی خود را کوفه

 

 

تیری آماده شد و با بدنم تمرین کرد

تیغه ای ساخته شد، روی تنم تمرین کرد

پنجه ای سرزده با پیروهنم تمرین کرد

سنگ انداز ببین با دهنم تمرین کرد

 

 

خواستم تا بپرم از بدنم بال افتاد

کارم آخر به تهِ گودی گودال افتاد

 

 

آنکه دیروز نظر بر نظرم می انداخت

دیدی امروز چه خون بر جگرم می انداخت

چوب آتش زده از دور و برم می انداخت

شاخه ی شعله ور و نخل سرم می انداخت

 

 

دست من بند زده، موی مرا میسوزاند

دستگرمی سر ِگیسوی مرا میسوزاند

 

 

وای اگر یک نفر اینجا تک و تنها گردد

آنقدر داغ ببیند که قدش تا گردد

بعد، از دشنه و سر نیزه محیّا گردد

آنقدر زخم زنندش که معمّا گردد

 

 

به سرم آمده و باز همان خواهد شد

رسم این است و سرم سهم سنان خواهد شد

 

 

رسم این است که اوّل پر او می ریزند

بعد از او دور و بر پیکر او می ریزند

بعد با خنجر خود بر سر او می ریزند

بعد از آن هم به سر خواهر او می ریزند

 

 

آخرش هم همه بر روی تنش می کوبند

نعل تازه زده و بر بدنش می کوبند

(حسن لطفی)

 



 

 



نوشته شده در جمعه 91 بهمن 13ساعت ساعت 1:56 عصر توسط علی بیتانه| نظر بدهید

مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Night Skin